قطار
سوت میکشد قطار
دیگر وقت رفتن است
و من از پشت پنجره
با چنان بُهتی به شهر نگاه میکنم
که گویی تمام خاطراتم را جا گذاشته ام
آری ، تو را جا گذاشته ام ...
قطار میرود
و بدون اینکه کسی بدرقه ام کند
دور میشویم از هم
و من متنفّر میشوم
از شهری که قطارهایش
مرا از تو دور میکند ...
نظرات شما عزیزان:
منم دلم تنگولیده شده بود
.gif)
پاسخ:عزیییییییییزمی
تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی...را
جـلـب نـخـواهـد کـرد
جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش...